ارتقای حیات دینی جامعه از طریق ترمیم نسبت ذوالسنه با افاضل

دوست بزرگوارم جناب دکتر مهدی جمشیدی نقدی در باب جایگاه اجتماعی برادر بزرگوار رائفی پور نوشته که در اصل نقدی درست است ولی این نقد از دریچه ای دیگر نیاز به توضیح دارد.

فارابی در توضیح طبقات مدینه فاضله از طبقه ای نام می‌برد به نام #ذوالسنه که در متابعت از رییس مدینه و افاضل، به تذهیب خیال مردمان می‌پردازند. فارابی با دقت توضیح می‌دهد که توده مردم بر اساس قوه خیال زیست می‌کنند نه بر اساس قوه عقل و از این رو تهذیب و تربیت ایشان شکل خاصی می‌طلبد.ذوالسنه متفکران اصیل و چشمه اندیشه نیستند بلکه ناشران اندیشه به زبان هنر و خطابه و شعر و … و تهذیب گر خیال مردمانند.

مرحوم فخرالدین حجازی، حسن عباسی، شهاب مرادی، رائفی پور و … همه از اصحاب ذوالسنه هستند ولی بعضا(دقت کنید بعضا) متابعت از چشمه تفکر و معرفت ندارند و خود بر مسند اجتهاد نشسته و خودمختار می‌شوند. مثلا چند سال قبل حسن عباسی در مسند نقد و رد فلسفه اسلامی نشسته بود و لاطائلات می بافت و دقت نداشت که فلسفه نخوانده چگونه به رد فلسفه می‌پردازد و این تفطن را هم نداشت که باید به اهل فضل و حکمت مراجعت و متابعت نماید.

حال با امثال رائفی پور و عباسی و ..‌ چه باید کرد؟ طریق صواب، تخطئه و حذف ایشان نیست چرا که در نبود ایشان نفوذ اراده رییس مدینه و افاضل در میان توده محدودتر خواهد شد، بلکه باید ایشان را در جای خود نشاند و به عبارت دقیق تر، باید ذوالسنه را در متابعت افاضل و حکما قرار داد.

همین تعبیر را باید در مورد تمام نهادها و دستگاه‌های فرهنگی هم مورد توجه قرار داد و باید ایشان را در متابعت افاضل و حکما قرار داد و برای تامین همین مهم، رهبری چندسال قبل از ضرورت تشکیل #هیات_اندیشه_ورز در دستگاه‌های فرهنگی سخن گفت و اتفاقا خیلی از این “انسان-دستگاه هایِ ذوالسنه” (همان جبهه فرهنگی انقلاب!)، این تدبیر رهبری را در عمل برنتابیدند و البته برای ارضای حس ولایت پذیری، صورتی نمایشی از این هیات ها راه انداختند که عمدتا ابتر و بی خاصیت ماند و بعد از مدتی هم تعطیل شدند.

ولی واقعیت این است که جریان انقلاب شدیدا نیازمند “نظام تربیت، راهبری و مدیریت ذوالسنه” است و این مهم بدون هیات های اندیشه ورز، سر به بیراهه خواهد گذاشت. البته سویه دیگر موضوع را هم باید توجه داشت که در این زمانه، افاضل انتزاعی تر شده و از موضوعات اجتماعی فاصله مندتر گشته اند ولی به همان میزان ذوالسنه انضمامی تر و زمینی تر هستند و شاید انگیزه و علت روانشناختی تمایل برخی از ذو السنه به خودمختاری، به همین موضوع شناس بودنشان برگردد. فلذا در نگاهی دقیق تر، در رابطه ذوالسنه و افاضل باید رابطه ای دو طرفه در نظر گرفت که از سویی ذوالسنه در ذیل حکمت افاضل به شناسایی و تحلیل و تدبیرِ امر تهذیب خیال مردمان اقدام می‌کنند و از سویی دیگر، افاضل با موضوعات و مسائل جدید آشنا گشته و به تامل و تولید اندیشه می‌پردازند. گفتم که چالش عصر حاضر، دور ماندن بخشی از افاضل از موضوعات عالم جدید و موضوعات انضمامی جامعه، و متعاقبا نقصان و عقب ماندگی نظری در تحلیل و تفکر روزآمد است و یحتمل بخشی از برنتابیدن نقد دکتر جمشیدی به “محدوده نشناسی” رائفی پور توسط برخی طلبه های “قم گزین”، ناشی از همین روحیه تهران گریزی و فاصله گرفتن از محل های منازعه است. حتما که بین “مطهری قم” و “مطهری تهران” تفاوت هاست و برای همین رهبری علمای قم را دعوت کرد که #مطهری_تهران باشند.

ترمیم و ارتقای رابطه افاضل و ذوالاسنه تدبیری دوطرفه لازم دارد که ارتقای حیات دینی جامعه را حاصل خواهد داد.

 

عزیز نجف پور آقابیگلو