عزیز نجف پور آقابیگلو هستم متولد بیستمین روز شهریور 1359…یعنی ده روز قبل از حمله حزب بعث به ایران. پدر من کشاورزی بود که به دلیل ذوق فنی به مرور وارد حوزه صنایع کشاورزی شده بود و در شهری زیبا بنام نقده، که هم طبیعت خوبی داشت و هم مردمانی خوبتر، تقریبا بزرگترین کارگاه تولید ادوات کشاورزی را ایجاد کرده بود و از این رو تمام هویت فرهنگی و شخصیتی من در بین عطر گلهای کرانه رودخانه گدار و بوی آهن آلات زنگ زده کارگاه صنعتی شکل گرفته است. پایی در سنت و پایی در مدرنیته! روزنی در اشراق و شهود و روزنی در ابزار و فن و تسخیر طبیعت… چه ترکیب تناقض نمایی!
سالهای کودکی و نوجوانی من در همان شهر کوچک و در صفا و مروهء عشق و عقل، شکل گرفته که البته بعدها که مسیرم به تهران افتاد متوجه شدم همان عقلی که در مقابل عشق می یافتمش، خودش هم از جنس همان عقل ذاتی ای بود که وبر مراد میکرد که البته عقلانیت ابزاری را ابزار کرده بود و از جنس آن عقلانیت ابزاری ای که خود مستقلا بر تارک دنیای مدرن می تازد و علم جدید (science) و فناوری (technology) را توسعه میدهد نبود. برای همین در اوان ورودم به دانشگاه صنعتی امیرکبیر در سال 1376 ، متوجه شدم که آن کشف رمز و رازی که در علم فیزیک در جستجویش بودم سرابی بیش نیست چرا که غایت علم فیزیک مدرن، عیان کردن غیب و معنا و توضیح عالم به مثابه مشتی عدد و رقم است… بدون کوچکترین رمز و رازی… همانکه در کرانه رود گدار و یا در دامنه کوه سلطان یعقوب درک کرده بودم.
مطالعه حوزه فرهنگ و جامعه اولین تلاش من در جستجوی معنا بود و برای همین لیسانس فیزیک کاربردی را به سختی به پایان بردم و تقریبا با اتمام تحصیلات لیسانس، بیشتر به یک فارغ التحصیل جامعه شناسی و اندیشه اسلامی، شبیه بودم تا فیزیک هستهای! و برای همین بلافاصله در مقطع کارشناسی ارشد رشته ارتباطات اجتماعی پذیرفته شدم ولی واقعیت این بود که سطحی بودنش مرا آزار می داد فلذا انگیزه ای برای ادامه دادن نداشتم چون چیز جدیدی در جستجوی گمشگتهام به من عطا نمیکرد. چند باری خواستم به حوزه علمیه بروم ولی دوری آن مکان زیبا و آرام، از تحولات روز جامعه که هر روز پرشتاب تر میشد پشیمانم کرد تا اینکه اولین متن در باب علم شناسی توجهم را جلب کرد. چندسالی بود که از بیربطی دانشگاه و جامعه در اذیت بودم و البته هسته این اذیت، در طول سالها که در معیت پدرم وقتی کرور کرور مهندس و درس خوانده را می دیدم که از حل مسائل ساده صنعت و جامعه پیرامونم عاجز بودند، بنیان گذاشته شده بود و برای همین وقتی با نوشته ای از عماد افروغ که در نقد آموزش عالی ایران که اشاراتی محدود هم به ماهیت علم جدید و فرهنگ باری علم و فناوری کرده بود مواجه شدم بسی مشعوف شدم و این شروعی بود بر مطالعات من در حوزه فلسفه و جامعه شناسی علم و فناوری و رسیدن بدین جمعبندی که توتم دنیای مدرن همان علم جدید (science) است که عملا زیربنای تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه ما را تشکیل میدهد… پس باید ماهیت علم جدید را واکاوی کرد و نسبتش را با آن عالم معنا و شهود و اشراق روشن نمود. از این رو ادامه تحصیل من به سمت فلسفه علم و پایان نامه ام به موضوع ” علم دینی” سوق یافت و شدم شاگرد عماد افروغ؛ که البته به دلیل مقررات پیچ در پیچ دانشگاه مجبور شدم با بزرگواری دیگر پایان نامه را دفاع کنم. ولی رئالیزم انتقادی روی باسکار، عملا چارچوب ذهنی من در فهم اجتماعی شده بود و البته در ذیل عقلانیت دینی… درک آشفتگی و بی معنایی عالم پست مدرن مرا در عقلانیت دینی مصمم تر کرد.
در کنار این تاملات نظری در مجموعه هایی چون شورای اسلامی شدن دانشگاهها و شورای تحول علوم انسانی فعالیت میکردم و فارغ از مطالعات در باب ماهیت و ابعاد علم و فناوری جدید، پرسشهای سیاستی فراوانی پیش روی من قرار داشت که به مرور تاملات سیاستی مرا از موضوع تحول علم و علم دینی به سمت تحول فناوری و فناوری بومی سوق می داد. چرا تلقی من این بود که فارغ از مساله تقدم یا تاخر علم و فناوری درمقام نظر، در مقام سیاستگذاری فناوری سهم بیشتری در تعیّن تحولات علم و البته فرهنگ و سیاست و اقتصاد دارد… حداقل در ایران! فلذا اگر دنبال احیای معنا و فرهنگ و دین در دنیای جدید هستیم باید تمرکز بیشتری بر تحول فناوری داشته باشیم. رویکرد انتقادی فناوری و مشخصا اندروفینبرگ ایده های کلی این ضرورت و همچنین راهکار تحول را به من ارایه می داد.
این تحولات معرفتی مقارن با توسعه فناوری اطلاعات و فضای مجازی در دنیا و مشخصا در ایران بود که البته به همت تکنوفیلهای عموما بیسواد وطنی، به ناهنجارترین شکل ممکن توسعه می یافت و عملا تاملات فناورانه بنده بر حوزه فضای مجازی متمرکز شد و اینگونه شد که مسیر علمی و تحقیقاتی بنده بر مبانی و سیاستهای فضای مجازی در ایران سوق یافت…. البته اعتراف میکنم که در این مسیر قویا کم سوادم و از محضر هر بزرگواری که مطلبی جدید برایم بیاموزد، استفاده میکنم.
عزیز نجف پور آقابیگلو